محل تبلیغات شما



586

سلام دوستان 

شب یلدا نزدیکه و معلوم نیست کجا بریم مهمونی؟ خونه مادرشوهر یا خونه مامانمینا

دلم میخواد لباس ست قرمز بخرم با همسری ولی خوشگلشو پیدا نکردم خودم یه لباس قرمز دارم شاید فقط برای همسری خریدم خودش که میگه برای من نخر ، دارم ولی من که می دونم تعارف می کنه

هفته پیش برادر شوهرم ازم خواست به پسرش ریاضی درس بدم و بهم گفت رودربایستی نکن اگه حوصله شو نداری بهم بگو ولی مگه میتونستم بگم تو اوج بی میلی و نخواستن گفتم باشه بگو بیاد حالا هر روز زنگ می زنه امروز بیاد؟

پسرش هم شر و شیطون و حواس پرته ! الان سه جلسه اومده باهاش کار کردم ولی از بس شکمو و سربه هواست دیوونم کرده.

خسته از سرکار ساعت 3-4 می رسم خونه باید سریع یه چیزی بخورم و بشم معلم خصوصی بی جیره ومواجب!

امیدوارم زودتر یه اتفاق خوب بیفته و از دستش راحت بشم !!!!!!


584

قرار بود این پست رو وقتی بنویسیم که انگشترام پیدا شده باشه ولی متاسفانه

دیگه دارم مطمئن میشم یده شده مادرشوهر و خواهر شوهرم میگن صد در صد یده شده وگرنه دو تا انگشتر با هم گم نمیشن

دوست همسرم که بهش میگن درویش میگه قرار بوده دستای همسرت بره بجاش انگشتراش رفته برید خداروشکر کنید که مال برمیگرده

یه رینگ ساده استیل انداختم تو انگشت حلقه چپم هنوز دلم روشنه پیدا میشه هنوز امیدوارم شما هم برام دعا کنید دوستان عزیزم

+زیبا جون چند وقته نیستی بیا و ما رو از نگرانی در بیار عزیزم.


583

چند روزه یه غم بزرگ افتاده تو وجودم اینقدر گریه کردم ولی کاری از دستم برنمیاد

آخر هفته رفته بودیم چالوس خونه یکی از دوستان همسرم خیلی داشت خوش میگذشت که نمی دونم چرا چرخ روزگار باهام بد تا کرد.

رفتم حمام و حلقه و انگشتر نشونم رو گذاشتم تو کیفم بعد از حمام خوابیدیم و تا فردا ظهر سراغشون نرفتم ساعت 3 بود که میخواستیم بریم بیرون رفتم سر کیفم و هر چی گشتم پیداشون نکردم همراهامون قسم میخوردن که ما یه وقت به ذهنت خطور نکنه که ما برداشته باشیم ها ولی من ذهنم کار نمی کرد همه جای خونه رو زیر و رو کردیم زیر تخت کمدها و آشپزخانه و حیاط و باغچه و حتی توی سطل زباله ولی نبود که نبود

من به یکی از خانما شک کردم چون مدام اززندگیش مینالید و می خواست جدا بشه و میگفت من هیچ طلایی ندارم و همه رو برای خرج خونه فروختم و

ولی مگه میشد بهش تهمت زد؟ خدایا دارم از غصه می میرم کلی گریه کردم ولی چه فایده؟

همسرم شک زده شده بود نمی دونست چیکار کنه فقط به من می گفت فکر کن ببین کجا گذاشتی می گفت اصلا به اینا شک نکن من خیلی بهشون اعتماد دارم.الله اعلم

حالا برگشتیم کرج و منم و فکر و خیال و چشمای گریون و  گوشیم که زنگ می خوره میگم خدایا کاش بگن که پیدا شده ولی حالا که دو روز گذشته و خبری نیست اصلا نمی دونم چیکار کنم خیلی ناراحتم خیلی.

+++خدا جونم کمکم کن.

+پست بعدی وبلاگم پست پیدا شدن غیرمنتظره انگشترامهالهی آمین


581

تو پست قبل گفته بودم که دعا کنین اون قضیه جور بشه ولی الان می فهمم حکمت خدارو که نباید اصلا جور میشد چون اگه قسمت میشد آخرش ناراحتی و غصه و جدایی بود چه بهتر که زود تموم شد خدایا شکرت منتظر بهترین ها از سویت هستم.

باورتون میشه چند روزه میام به وبلاگ سر بزنم ولی نام کاربریم یادم نمی اومد؟ خیلی برام عجیب بود  یه لحظه احساس کردم فراموشی گرفتم!

تا بلاخره به کمک بلاگفا وارد دنیای زیبایی وبلاگ جونم شدم!

چند وقته وقتی از آرزوهام و چیزایی که دلم میخواد داشته باشم برای همسری حرف میزنم، میزنه تو ذوقم می گه باید قانع باشی خیلیا حسرت زندگیمونو دارن! منم میگم من خداروشکر  می کنم ولی آدم به آرزوست که زندست. موافقین؟

 


578

پنج شنبه همراه خواهرجونی به نمایشگاه گل و گیاه رفتیم  یه جورایی برامون تکراری بود این نمایشگاه دو بار در سال برگزار میشه که یکیش که تو فصل بهاره و جشنواره لاله هاست خیلی قشنگتره و از اونجایی که هر جا گل و گیاه باشه منم اونجام برای همین دوباره با اینکه فضاش تکراری بود رفتم بیشتر آدمها بخاطر خرید گل اومده بودن چون قیمتشاش تخفیف خورده ، منم یه گلدان نارنج خریدم که عاشقشم

جمعه هم که همسرجان برای کاری به شمال رفته بود یام رفتیم دور دور و بعدشم خودمونو به معجون و پیتزا مهمون کردیم خدارو شکر خیلی خوش گذشت .

آخر هفته ی شما چجوری گذشت؟


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها