محل تبلیغات شما

583

چند روزه یه غم بزرگ افتاده تو وجودم اینقدر گریه کردم ولی کاری از دستم برنمیاد

آخر هفته رفته بودیم چالوس خونه یکی از دوستان همسرم خیلی داشت خوش میگذشت که نمی دونم چرا چرخ روزگار باهام بد تا کرد.

رفتم حمام و حلقه و انگشتر نشونم رو گذاشتم تو کیفم بعد از حمام خوابیدیم و تا فردا ظهر سراغشون نرفتم ساعت 3 بود که میخواستیم بریم بیرون رفتم سر کیفم و هر چی گشتم پیداشون نکردم همراهامون قسم میخوردن که ما یه وقت به ذهنت خطور نکنه که ما برداشته باشیم ها ولی من ذهنم کار نمی کرد همه جای خونه رو زیر و رو کردیم زیر تخت کمدها و آشپزخانه و حیاط و باغچه و حتی توی سطل زباله ولی نبود که نبود

من به یکی از خانما شک کردم چون مدام اززندگیش مینالید و می خواست جدا بشه و میگفت من هیچ طلایی ندارم و همه رو برای خرج خونه فروختم و

ولی مگه میشد بهش تهمت زد؟ خدایا دارم از غصه می میرم کلی گریه کردم ولی چه فایده؟

همسرم شک زده شده بود نمی دونست چیکار کنه فقط به من می گفت فکر کن ببین کجا گذاشتی می گفت اصلا به اینا شک نکن من خیلی بهشون اعتماد دارم.الله اعلم

حالا برگشتیم کرج و منم و فکر و خیال و چشمای گریون و  گوشیم که زنگ می خوره میگم خدایا کاش بگن که پیدا شده ولی حالا که دو روز گذشته و خبری نیست اصلا نمی دونم چیکار کنم خیلی ناراحتم خیلی.

+++خدا جونم کمکم کن.

+پست بعدی وبلاگم پست پیدا شدن غیرمنتظره انگشترامهالهی آمین

معلم خصوصی اجباری

حلالت نمیکنم دزد بی همه چیز

دزدی یا حواس پرتی....

ولی ,خیلی ,رو ,نمی ,خونه ,یه ,کردم ولی ,که ما ,یکی از ,نمی دونم ,گریه کردم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها